نگاهی جسته و گریخته به تاریخ جریانهای فکری-ادبی ایران، نشان دهندهی این واقعیت است که بخشهای قابل توجهی از جهتگیریهای نوین و ساختار شکنانه، در تلاقیِ حرکتِ خلاقِ ایرانی با جریانهای جهانی شکل گرفته است. بسیاری از این حرکتهای جریانساز، خیزآبهای بی سرانجامی شدند که پس از دورهای درخشش، به سرعت افول کردند. هرازگاهی هم دوام آوردند و پیش رفتند. ناسیونالیسم مخدوش و مجروح ِ ایرانی، به خصوص در صدههای اخیر، چنان ملتهب و آسیب پذیر شده که در بسیاری از محافل، طرح نکتهای این چنین، به مثابهی حملهای از درون به رگ و ریشهی اصیل و باستانی ایرانی است و بیشک با مقاومت و نقد کور مواجه خواهد شد. اما حقیقت، به میل کسی کجراه بر نمیگزیند.
تاثیر و تاثر متقابل ادبیات ایران و عرب، نهایت انعطاف روانی-زبانی هر دو جریان را نشان میدهد. این برکنش، با توجه به تفاوتهای شاخهای زبانشناختی این جریانها، از جهاتی دیگر نیز قابل تامل است. جز اینکه بخواهیم نشان دهیم که کدام جریان غالب یا کدام مغلوب این زد و خورد زبانی شده. کتابها و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته شده و منابع بسیاری برای مراجعهی علاقهمندان وجود دارد.
تاثیرات فرهنگی ِ منجر به خلق ادبی، به ادبیات عرب و تقابل با آن ختم نمیشود. کاملترین شکل برخورد دو انشعاب اساسی زبانهای هندوایرانی و زیرشاخههای آنها، نمونهی عظیم دیگری است که نشانگر توانمندی ساختاری و روابط پذیرشی (Thematic Relations) هر دو زبان، بدون استحالهی بنیادین طرفین است. این جنبش اگر چه منحصر به دورهی خاصی از ادبیات ایران میشود، ولی پیشینهای به قدمت چندین قرن در زیرشاخههای زبانی هندی از جانب سرزمین هندوستان و زیرشاخههای زبانی ایرانی از جانب ایران داشته و در اوج آن و در قرن نهم، شاعرانی چون کلیم کاشانی، بیدل دهلوی و صایب تبریزی و دیگران، قلهی بلند سبک هندی را فتح میکنند.
نکتهای که در این میان قابل توجه است اینکه، این اختلاط زبانی، بازرگانی صرف کلامی نبوده است. زبانها در برخورد با یکدیگر، در هردوره دچار تغییر رفتار کلمات در جملات و ترکیبات متنوع آنها، صور خیال و معانی نشانهشناختی نیز میشدهاند. در مورد سبک هندی این تاثیرات بیش از اینکه در حیطهی زبانشناختی شکل بگیرند، به عرصههای فرمشناسانه و معناگرایانه و سبکگونهگی اندیشهی این قرون کشیده میشوند. همین مقاومت (که به عنوان نقد منفی ادبیات تطبیقی از آن یاد شد) در برابر وحشت سوء تعبیر اندیشمندان از نام سبک هندی، باعث میشود که در بسیاری از منابع، از آن به عنوان سبک اصفهانی یاد کنند و یادآور شوند این جریان، نسخهی نا معتبر ادبیات هند نیست، بلکه تصویر خیال ِ شاعر ایرانی است که در فضای ادبیات هند نفس کشیده است.
منابع متنوعی با رویکرد به جریان تحولات ادبی، موازنه و سنجش میان آنها، توسط پژوهشگران بسیاری نوشته شده است و هنوز مواد خام بسیاری، حلاجی نشده باقی ماندهاند. همینجا توجه به یک نکته را الزامی میدانم، اگر فراتر از مشق دانشگاهی و به دور از مشی جزوهای، به دنبال نتیجهای موثر و کاربردی از نتایج پژوهش میگردید، با نوشتههایی فنی، وحشتناک و پیچیدهی دانشگاهی روبرو خواهید شد که خط به خط مرجع و واژههای بیمفهوم دارند که هر کدامشان نیاز به تحلیل و بحث جداگانهای دارند. در برابر این نوع از انتقال علمی اطلاعات، در نهایت لب ور میچینید و نگاهتان را به دوردستی لامکان خیره میکنید و همان پرسش ازلی را در دلتان تکرار میکنید که: "خوب که چی؟". بعد، انگار که شرمنده باشید از فکرتان در برابر افکار و نتایج مشعشع پژوهنده، نگاهتان را بر میگردانید روی نوشته و از سر میخوانید.
به گمانم به خاطر همین معضل است که میان ادبیات دانشگاهی (که بیشتر، بار پژوهش و تیوریزه کردن را بر عهده گرفته) از طرفی، و ادبیات خلاقهی زیرزمینی ِ انزواطلب (که تولید لُخم ادبی را بر گرده میکشد) از سوی دیگر، گسل عظیمی شکل گرفته است. میان نویسندهها معروف شده که دانشگاه، کمکی به نویسنده نمیکند. دانشگاه هم هرگز به نویسندهی حرفهای روی خوشی نشان نداده.
فاصلهی تحصیلات دانشگاهی، با روند خلاق هنری، چیز چندان عجیب و غریبی نیست و کمابیش در کشورهای مشابه ایران (و نمیگویم جهان سومی) وجود دارد ولی اینهمه؟ اگر پیدا کردید رشتهای هنری را که دو لنگهاش، به اندازهی ادبیات داستانی، تا این حد گله گشاد وامانده باشند از هم، به ما هم بگویید! نگاه کنید به تعداد کارگردانان تحصیلکرده، نقاشان هنرهای زیبا دیده، موسیقیدانهای مکتب و دانشگاه رفته و مقایسه کنید با تعداد نویسندهگان دانشگاه رفته. همینطور میشود که پژوهشگر و نویسنده هر دو به این نتیجه میرسند که کار هریک از دیگری جداست و هر دو سر در کار یکدیگر دارند و از نتایج کارهای هم، نهایت استفاده را هم میبرند و دوری و دوستی. برخی هم شاید بگویند که جنس کار ادبی فرق دارد. انتزاعی است، درونگراست و به تعداد نویسندگان عالم میشود برایش راه و روش و شیوه و اسلوب در نظر گرفت. ادبیات از پایه با خط کشی و تیوریزه کردن و این حرفها منافات دارد، یا اینکه این حرفها کار نویسنده نیست. نویسنده کارش را میکند و پیش میرود. بگذار بقیه بیایند آنچه او ریخته را جمع کنند و برایش قاعده و اسلوب پیدا کنند.
ادامه دارد...
۱۳۸۷/۰۱/۱۷
Pages
2013 © www.YAZDANBOD.com. با پشتیبانی Blogger.
موضوعات
عکس
یادداشت
جستار روایی
مطبوعات
برای خودم
تحلیل رمان
اسکیس
تئوری داستان
در بارهی ادبیات
شمیم بهار
پرترهی مرد ناتمام
ایراندخت
عکس نوشت
متون مقدس
معرفی کتاب
گفتوگو
آیههای برزخی
ادبیات تطبیقی
اولیس، جویس
سانسور یک داستان عاشقانهی ایرانی
Türkçe Gönderi
اخبار
ادبیات جهان
ترجمه،
سلین
مقالات
یادبودها
یادداشتهای قدیمی