۱۳۸۸/۱۱/۲۴



نوشته‌ی داوود آتش‌بیک

بخشی از ادبیات امروز ما روی پای خلاقیت های لحظه ای ایستاده است. خلاقیت هایی که گاه یقه ی نویسنده ای را می چسبد و گاه خبری ازشان نیست. همین می شود که معمولا نویسندگان جوان یک کار خوب ارائه می دهند و بعد غبیشان می زند. این ها درباره پرتره ی مرد ناتمام ( نوشته امیرحسین یزدان بد ) صدق نمی کند. در این مجموعه چیز هایی به چشم می آید که نشان می دهد نویسنده اش به بیشتر از خلاقیت تکیه زده است. در این مجال فرصتی برای اشاره به تک تک داستان های این مجموعه نیست اما سعی می کنم به برخی از ویژگی هایی که نشان می دهد یزدان بد جهان داستانیش را بر پایه های محکمی بنا کرده اشاره کنم. پایه هایی که آنقدر خوب شکل گرفته اند که می توانند داستان های این مجموعه را تا سال ها به دوش بکشند.
اولین باری که مجموعه پرتره ی مرد ناتمام را دست گرفتم ردپای یک نویسنده ی فراموش شده را در میان بیشتر داستان هایش دیدم: شمیم بهار. نویسنده ای که تنها اهالی ادبیات او را می شناسند. او از معدود نویسنده های فارسی زبان است که با نثر شخصیت می سازد و داستان هایش در زبان خلق می شوند. با این حال نثر, گلشیری وار در بیشتر نوشته های نویسندگان این روزها تنها به کار تزیین می آید. از این نظر یزدان بد میراث شمیم بهار را به دوش می کشد. مثلا داستان کوتاه برای مارسیای رذل عزیز ( که برای نگارنده ابر بارانش گرفته شمیم بهار را تداعی می کند) یک نامه ی عاشقانه است . عشقی که در طول داستان به هیچ وجه به آن اشاره نمی شود اما در زبان شکل می گیرد و قوی تر از هر احساسی خواننده را میخ می کند. کلمه هایی که مثل تیک های ذهنی مدام تکرار می شود و دایره زدن های ذهن راوی که از تشویش درونی او خبر می دهد همه و همه احساسی را در خواننده ایجاد می کند که درباره اش در طول داستان هیچ سخنی نرفته. این ویژگی که می شود آن را از آثار نزدیکی به صدای ذهنی شخصیت دانست در بیشتر داستان های این مجموعه تکرار شده است.
نکته ی بعدی مهارت او در روایت و قصه گویی است. حتما برایتان پیش آمده کتابی را دست بگیرید و بعد احساس کنید که نویسنده اش رو به رویتان ایستاده و دارد برایتان قصه می گوید و گاه حتی نصیحتتان می کند ! اما نویسندگانی هم هستند که به آرامی در گوشتان داستانی را زمزمه می کنند و ذهن و روحتان را بدون آنکه متوجه باشید به جهانی که خلق کرده اند می برند. یزدان بد جز نویسندگان دسته دوم است. او ضمن این که به صدای ذهنی شخصیت های داستانیش نزدیک می شود, روابط میان انسان ها را هم دقیق و از بالا می بیند. یزدان بد در دل تک تک شخصیت هایش فرو رفته و آن ها را از درون خودش خلق کرده اما فاصله اش با متن را هم حفظ کرده و فضا ها را باور پذیر در آورده است.مثلا داستان جنوار با اینکه رئالیسم جادویی است اما کاملا باور پذیر از آب در آمده و لایه های زیرینش به هیچ وجه تو ذوق نمی زند. و این اتفاقی ست که کمتر در ادبیات کشورمان دیده شده.
ویژگی دیگر پرتره ی مرد ناتمام پر بودنش از ظرافت ها و نکته سنجی هایی ست که ناشی از نگاه تیزبین یزدان بد است. این ریز بینی در عینی که داستان ها را باور پذیر تر- و البته دوست داشتنی تر- می کند به کار مفاهیم و لایه های عمیق تر داستان هم می آید. مثلا صدای باز و بسته شدن زیپ کاور که رابطه راوی داستان چیزی شبیه سونیا با زنش را به رابطه پدر و مادرش گره می زند. یا آیدین در داستان جنوار که همچون مادرش از ناحیه ی سر به قتل می رسد. و از همه ی این ها مهمتر حضور مهرداد ناصری به شکل مستقیم و غیر مستقیم در همه ی داستان ها باعث می شود جدا از تمام جذابیت های حضورش, فلسفه ای در پس تک تک داستان ها جریان بگیرد.فلسفه و تاریخ و روانشناسی گره می خورند و علت تمام معلول های یک داستان در داستانی دیگر نمایان شود.و البته فراموش نکنیم که فلسفه ( به گفته مقدمه ی کتاب ) از رشته های تحصیلی یزدان بد بوده است.

چاپ شده در شماره 46 مجله ایران دخت
2013 © www.YAZDANBOD.com. با پشتیبانی Blogger.

Blogger templates

Text Widget

Popular Posts

Unordered List

Blog Archive

Recent Posts