۱۳۸۸/۰۸/۰۹

توی دستشویی چیز می‌نویسد... مخ تعطیل است جان خودم (۱)
نوشته‌ی کاوه کیائیان

شهوت قصه خوانی در وهله‌‌ی اول با تصاویر بکر ارضاء می‌‌شود. «تصویر همیشه تصویر است و از کل داستان و کل مضمون جدا می‌شود. مثل یک یاخته‌ آزاد...» این جملات را مارکز در پاسخ به این سؤال که چه چیز باعث می‌شود تا دست به قلم ببرد به زبان آورد.(۲) در نهایت هم چیزی که از کتاب در پس ذهن کتاب‌خوان می‌ماند نه شکل روایت بلکه تصویر داستان است. چند تصویر که تنها و تنها با خواندن پرتره مرد ناتمام(۳) بکارتشان برداشته می‌شود را –برای آن‌که کتاب لو نرود- واگو می‌کنم: زن و شوهری که فصل تازه زندگی‌شان با عادت توالت فرنگی نشینی آقا و تکرار ایرانی نشینی خانم رقم می‌خورد؛ اعتراف نامه‌ای برای چیز، چیز لامذهب که یک‌باره در تن سه پسر دانشجو بارید و پیچید؛ پسرکی که به بازی شب‌نشینی ماهانه پدرش برده می‌شود؛ دو نفر که از روی زیرسیگاری پر روی میز کافی شاپ فال می‌گیرند؛ و رئالیسم جادویی آذربایجان دوره پیشه‌وری.
هشت داستان کتاب را در مروری سرسری از مقابل نظر می‌گذرانیم:
«یک دقیقه روی سفیدی سرد دوکی شکل» شرح رابطه زن و شوهری است که تفاوت نوع توالت‌شان تضادهای درونی‌شان را آشکار می‌کند. چیزی که روشن است داستان سرشار از سپیدخوانی است و در سبک مینی‌مال قابل تعریف است.
«فردا بر می‌گردم» نامه‌نگاری یا بهتر بگویم خاطره‌نگاری زنی باردار است خطاب به جنین در شکمش. او دنیای زن و شوهر همسایه را کشف کرده و از طریق آن آینده‌ کودک را می‌سازد. بماند که ذهن و زبان زن زیادی کودکانه است و دوست دارم بگویم که کمی شیرین می‌زند. برای ادای دین هم که شده با خواندن دو داستان اول ناخودآگاه ماجرای تکراری فضای کاروری ذهنم را پر کرد(۴). فضای بسته‌ و کاراکترهایی محدود به زن و شوهرها –یک بار منتقدی گفته بود آفت داستان‌نویسی ما فضای کاروری شده و نویسنده‌ای در جواب آورده بود که ول کنید این حرف‌ها را. هر داستانی که درباره رابطه زوج‌هاست و زیر یک سقف می‌گذرد را که نباید کاروری خواند. به هر حال.
داستان «دادزن» نگاهی دارد به احوال یک دادزن راسته کتاب‌فروشی انقلاب. جایی که با جنبش دانشجویی گره خورده.
«برای مارسیای رذل عزیز» نامه‌ای است خطاب به رؤیای آمریکایی که یک شب به سراغت می‌آید و دار و ندارت را می‌برد به جایی که به آن تعلق نداری. داستان ریتمی کند دارد و باز هم از قالب نامه‌نگاری استفاده شده.
«چیزی شبیه سونیا» یک لحظه تداعی و حکایت پیرمردی از خاطره‌ای ماندگار در کودکی است. همین یک داستان بس بود تا ایمان بیاورم به پرتره مرد ناتمام. رفت و برگشت‌های سریع و استادانه زمانی، لحنی تغزلی و نثری پخته و استعاری از خصایص این داستان است. کلمات جایگاه ابدی ازلی خودشان را دارند و با هنرمندی تمام چیده شده‌اند. معلوم است دارم سعی می‌کنم تمام استعدادم را خرج کنم تا اگر روزی، جایی –حتی منزل دوستی- کتاب را دیدید، دست کم بازش کنید و داستان صفحه‌ ۵۳ را بخوانید.
این تکه را ملاحظه کنید –نه به این خاطر که سایه‌اش پشت کتاب افتاده است؛ نه:
«وقتی پشت لبم تازه سبز شده بود، وقتی خط ریش چکمه‌ای می‌گذاشتم، آدامس می‌جویدم و رمان می‌خواندم. وقتی دانشکده را شروع کردم. وقتی پدرم مرد و زنم زیپ کاور کت و شلوار مهمانی‌ام را کشید و گره کراوات مشکی‌ام را زیر چانه‌ام سفت کرد. وقتی بارها و بارها در ازدحام کلاس‌ها، با ماژیک وایت‌برد روی میز استاد کوبیدم و توجه دانشجوها را جلب کردم. وقتی طرح صورت مادر را زیر ملافه سفید بیمارستان دیدم. صحنه درست مثل ترک ممتد دیوار سفید مقابل میز تحریرم، مثل صدای جیر جیر پاشنه راست کفش تازه‌ام، مثل صدای تمرین ویولون ناکوک پسرم در روزهای تعطیل، بود و نبود.»(۵)
داستان «اُلترا لایت» تنها با دیالوگ پیش می‌رود. دو زن از روی زیرسیگاری پر میز کافه آینده و گذشته خود را مرور می‌کنند. «هنوز یوسف» بازخوانی مدرن قصه یوسف است و تعلیق در قصه بیداد می‌کند. انگار در حال خوانش فصلی از یک رمان هستیم. نویسنده در داستان «جَنَوار» باز هم با قالب خاطره نویسی داستان را پیش می‌برد –اصرار و علاقه یزدان‌بد به این سبک داستان‌نویسی در نوع خود جالب است- به بررسی قضایی قتل یک خان‌زاده در آذربایجان عصر پیشه‌وری می‌پردازد. زبان داستان و درآوردن صحیح مکاتبات اداری دهه سی از نقاط قوت داستان است.
عادت بدی است؛ می‌دانم. ولی چه کنم که همیشه در مجموعه‌ها دنبال نخ تسبیح بین داستان‌ها می‌گردم. با نگاه اول داستان‌ها در قالب یک نوع روایت یا سبک نمی‌گنجند. این تنوع ساختاری خاصه اغلب اثر اول‌ها است چرا که کتاب عصاره سال‌ها داستان نویسی و داستان آموزی کسی است که قصد دارد خود را به دنیای ادب معرفی کند.
ولی دغدغه نویسنده در بیان تقابل سبک زندگی ایرانی و غربی مشهود است. این تقابل از توالت ایرانی و فرنگی شروع می‌شود و به باورها و عادات اجتماعی و سیاسی ما می‌رسد. شکاف بین سنت و تجدد در زندگی شخصیت‌های کتاب خودنمایی می‌کند و اغلب شاهد برتری تجدد غربی بر سنت ایرانی هستیم؛ در داستان یک دقیقه روی سفیدی سرد دوکی شکل، فردا بر می‌گردم، برای مارسیای رذل عزیز و به خصوص آخرین داستان، جَنَوار.
نام کتاب بر خلاف معمول اسم هیچکدام از داستانها نیست. پرتره مرد ناتمام شاید ترسیم روح حاکم بر کل کتاب باشد یا توصیف همراه با فروتنی نویسنده از خود و جهان داستانی‌اش و... اصلاً شاید داریم درباره مهرداد ناصری حرف می‌زنیم. همان مردی که از ابتدا در داستان‌ها پرسه می‌زند، بین متن‌ها سرک می‌کشد و جایی که انتظارش را نداری پرتت می‌کند به چند داستان قبل یا بعد. حتی می‌تواند دکتر محمدی باشد. یزدان‌بد؟ مهرداد؟ محمدی؟ ناصری؟ نمی‌دانم. چیزی وسوسه‌ات می‌کند کتاب را به مثابه رمانی با چند راوی بخوانی. شاید هم همه این‌ها تصادف است. به هر حال بازی نویسنده با ما ادامه دارد.
سعی کردم هیجان کتاب‌فروشی‌ام را از روی پیشخوان داشتن پرتره مرد ناتمام، در لحن یادداشتم پنهان کنم ولی در پایان و بر خلاف عرف می‌خواهم از نویسنده بگویم –مرا می‌بخشید، ولی اگر نگویم به مرض ترک عادت مبتلا می‌شوم. در بیوگرافی مختصر اول کتاب آمده: «متولد... ۱۳۵۶... تهران... تحصیلات... فیزیک، فلسفه و کامپیوتر... از ۱۳۸۴ به نویسندگی... وب‌لاگ تیله باز...» و چیزی که در این چند سطر گفته نشده این است که امیر حسین بیش از یک تازه وارد، خاک صحنه خورده و پرتره مرد ناتمام، تازه شروع اوست. نویسنده‌ای که حد خود را خیلی بیشتر از این‌ها می‌داند.
پاورقی
۱) ص.۲۵؛ داستان فردا بر می‌گردم.
۲) مصاحبه‌ی هکتور بیانچوتی با گابریل گارسیا مارکز؛ از مقدمه‌ی کتاب گزارش یک مرگ؛ ترجمه‌ی لیلی گلستان؛ نشر البرز.
۳) پرتره مرد ناتمام: مجموعه داستان؛ امیر حسین یزدان‌بد؛ نشر چشمه؛۱۳۸۸.
۴) کلیسای جامع؛ ریموند کارور؛ ترجمه‌ی فرزانه طاهری؛ انتشارات نیلوفر؛ ص.۷۳.
۵) صص.۵۴ و ۵۵ از داستان چیزی شبیه سونیا.

منتشر شده در شماره‌ی چهل و سوم ماه‌نامه‌ی "نسیم هراز"، مهر ۸۸.

2013 © www.YAZDANBOD.com. با پشتیبانی Blogger.

Blogger templates

Text Widget

Popular Posts

Unordered List

Blog Archive

Recent Posts