«به شمال قول میدهیم که قلمهایمان را به احترام نجابت فرهنگ این مرز و بوم ارزان نفروشیم و هیچ زیانی را بالاتر از بیتوجهی شما ندانیم. به صراحت میگوییم که خاستگاه فرهنگ، گروهها و احزاب سیاسی نیستند و با حفظ احترام اهالی سیاست معتقدیم که زیربنای فرهنگی یک کشوراز جنس اعتقاد و اعتماد است و در راستای فرهنگ است که سیاست اصیل و مردم مدار شکل میگیرد. و هیچ فرایند سیاسیای نمیتواند داعیه فرهنگسازی داشته باشد زیرا چنان که گفتم دنیای سالم سیاست را معلول فرهنگ درست میدانیم و نه علت آن.»
وقتی سردبیر روزنامهای در همین روزگار ما(!) در یادداشت افتتاح اینطور بنویسد، من دوباره به این الگوی همیشهگی ذهنم ایمان میآورم که حوادث درست موقعی اتفاق میافتند که انتظارش را ندارید. من یاد گرفتهام که مهمترین حرفها درست زمانی گفته میشوند که همه شوخی فرضشان میکنند. مهمترین فرصتها درست وقتی پیش میآیند که شما حواستان جای دیگری است. درست وقتی که همه جیغ میکشند موقع آرام بودن و فکر کردن است. درست وقتی همه نشستهاند باید بلند شوی و لبخند بزنی. من فکر میکنم که این چند خط، حرفهای مهمی هستند. از آن ادعاهایی است که حتا در حد طرح ادعا هم در این زمانه لایق صمیمانهترین احترامهاست. حالا اگر بخشی از آن به فعلیت برسد که فبها... برایم هیچ فرقی ندارد که چه کسی اینها را بگوید. در برابر این اندیشه، کلاه از سر بر میدارم و سلام میکنم.
روزنامهی فرهنگ منتشر شد.